جدول جو
جدول جو

معنی کرکر هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

کرکر هاکردن
سر و صدا کردن، من من کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ صَ دَ)
گرفتن پوست بعض حبوب، چون ماش و مانند آن با سودن آجرپاره ای بدان. خرد کردن ماش و جز آن با آسیا چون بلغوری. در میان دو آجر یا سنگ درشت و ناهموار مالیدن حبوب را تا از پوست برآید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ صَ بَ تَ)
خندیدن نه به حد. (یادداشت مؤلف) ، با حداقل درآمد زیستن. با اقل معاش ساختن
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرکر کردن
تصویر کرکر کردن
خندیدن نه به حد، با اقل معاش زندگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خندیدن، کرکر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نق زدن، گریه کردن بچه
فرهنگ گویش مازندرانی
مخروطی چیدن دسته های درو شده ی شالی یا گندم و یا جو در خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایان دادن، به مقصد رسیدن، محصور نمودن زمین و باغ به وسیله ی پرچین
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن رگ اصلی پاشنه ی پا و از حرکت انداختن طرف مقابل
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه زاییدن، کرایه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی